اقتداری، ایران‌پرست به معنی پرستار ایران بود

محمدصادق رحمانیان، وصی فرهنگی دکتر احمد اقتداری، نخستین سخنران نشست  «خلیج فارس، قلب ایران» بود که به مناسبت روز ملی خلیج فارس  یاد و خاطر دکتر احمد اقتداری، پژوهشگر خلیج فارس و جغرافیای تاریخی و فرهنگی مناطق جنوبی ایران، روز جمعه، هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ در سالن دفاعیه‌ی دانشکده‌ی علوم پزشکی گراش با حضور چهره‌ها و گروه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی گراش و مناطق جنوب استان فارس و هرمزگان برگزار شد.

 

 

دکتر رحمانیان با بیان این موضوع که ما به خاطر امر کلان‌تری این جا در گراش گرد هم جمع آمده‌ایم گفت: «جایزه احمد اقتداری مناسبتی است که به امر مهم‌تر و بزرگتر بپردازیم و آن مفهوم ایران و فارس است. نگاه ما به خلیج فارس و جنوب ایران و جنوب فارس و هرمزگان نگاهی فرهنگی است. خلیج فارس کمتر از صد سال است که مفهوم سیاسی پیدا کرده است و این به دلیل هژمونی قدرت‌های غربی مانند انگلستان بوده است. مفهوم ایران‌شناسی ذیل عنوان شرق‌شناسی قرار می‌گیرد. ایران‌شناسی ضرورتی است که غربیان برای شناخت ایران ابداع کردند وگرنه یک ایرانی، ایران خود را باید بشناسد.»

او با تاکید بر این که اقتداری در تلاش بود که گراش را به مرکزی برای پژوهش‌های مرتبط با حوزه فرهنگ و تاریخ جنوب ایران و جنوب فارس تبدیل کند گفت: «ایده جایزه احمد اقتداری به سالی برمی‌گردد که ایشان مصمم شد کتابخانه خلیج فارس را به گراش اهدا کند. اما چون این کار پیش نرفت، من ایده جایزه فرهنگی را به هنگام حیات آقای اقتداری مطرح کردم و او پیشنهادم را پذیرفت. با این جایزه ما خواهیم توانست بخشی از ایده مرکزیت دادن به پژوهش‌های خلیج فارس در گراش را ادامه دهیم. به‌ویژه این که ایشان وصیت کرد که در مقبره خانوادگی دهباشی، روبه‌روی برکه کشکول و در سایه مسجد، در کنار قبرستان آل دهباشی دفن شود. حالا کتابخانه در تهران و مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی است و خودشان در گراش.»

رحمانیان، احمد اقتداری را به عنوان پرستار ایران معرفی کرد و گفت: «پرستاری از ایران مفهومی است که من برای احمد اقتداری به کار می‌برم. او ایرانشناس نبود، بلکه ایران‌پرست بود. یعنی پرستار ایران با تمام خصوصیتی که یک پرستار و مراقب از بیمار خود دارد. پرستار ایران، ناسیونالیست نیست، بلکه دوستدار ایران و فرهنگ و تاریخ ایران است. ناسیونالیست یعنی کسی که فقط و فقط همه چیز را در چارچوب یک موضوع خلاصه می‌کند.» او ادامه داد: «هرگاه یک انسان شهر خود را و منطقه خود را از همه شهرها و مناطق از هر جهت بهتر و بالاتر بداند، می‌شود ناسیونالیست. ناسیونالیسم یعنی گره خوردن احساسات شدید به عقیده. اقتداری اینگونه نبود. دوست داشتن ایران مثل دوست داشتن مادر است. آیا کسی که مادرش را دوست دارد باید او را تحسین کرد یا او را به خاطر دوست داشتن مادر باید تقبیح کرد؟ خیر. دوست داشتن مادر خیلی طبیعی است، دوست داشتن ایران نیز طبیعی است. نیازی به تحسین ندارد.»

او در صحبت‌هایش نمونه‎‌هایی از پرستاری احمدخان در دفاع از مفهوم ایران را نیز ذکر کرد: «احمد اقتداری سراسر ایران را به گشت و گذار پژوهشی پرداخت. برای همیشه از فرهنگ و زبان و آثار و بناهای ایرانی نوشت حتی وقتی که کتاب دو هزار صفحه‌ای «دیار شهریاران» را نوشت. نگاه او به مردم ایران بود نه شهریاران. همیشه از این که مورد عنایت حاکمان قرار بگیرد، پرهیز داشت. اقتداری کار پایه‌ی خود را بر اساس سفر و پژوهش قرار داد و در این مسیر پژوهش‌هایش را به فرهنگ، طبیعت، تاریخ و زبان‌پژوهی اختصاص داد.»

رحمانیان با اشاره به این که کاری که احمد اقتداری انجام داد یک حرکت ضد استعماری بود، گفت: «ایران یک میراث طبیعی، تاریخی و فرهنگی است. و جنوب به دلیل خلیج فارس و وجود آب و آبادی و کشتی و کشتیرانی در طول تاریخ میراثی است که برای ما به یادگار گذاشته است که اندک اندک این میراث دچار انقطاع شده است و مسئول مستقیم آن، نهادها و نظام‌های آموزشی ایران است. کاری که احمد اقتداری برای پژوهش در بناها و خرابه‎‌ها و قبرستان‌ها و روستاها و زبان فارسی در مناطق سواحل خلیج فارس کرد، یک حرکت ضد استعماری بود. ضد هژمونی استعمارگران.»

رحمانیان با اشاره به این که دلمان قرص است که این گنج زیر خاک گراش دفن است، صحبت‌هایش را این گونه به پایان رساند: «هر کسی سفر می‌کند، هر کسی مهاجرت می‌کند، معمولا ردی از خودش را به یادگار می‌گذارد. اقتداری با سفر در ایران، با مهاجرت در ایران از گناوه تا چابهار، ردی از خود گذاشته است. در کتابهایش، در عکس‌هایش، او هر بار و همیشه دست پر از سفرهایش و از مهاجرت‌هایش به تهران می‌آمد، وارد میدان تجریش می‌شد، از خیابان نخجوان می‌رفت سه  راه محمودی و از آنجا وارد آپارتمانش می‌شد؛ اما این بار همه جاها را گشت و گشت و خود را به گراش رساند و با رنج‌ها و گنج‌هایش در خاک مدفون شد. حداقل اگر سری بهش نمی‌زنیم، دلمان قرص است که این گنج زیر خاک گراش دفن است. احمد اقتداری وقت نداشت به چیز دیگری جز ایران و ایرانی بودن و انسان ایرانی فکر کند. زندگی، پژوهش‌ تمام وقتش را پر کرده بود.»